روزی که زندگی کردن آموختم
(داستان های فرانسه،قرن 20م،در لیست پرفروش ترین کتابهای فرانسه در سال 2016)
موجود
ناشر | نون |
---|---|
مولف | لوران گونل |
مترجم | داوود نوابی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 272 |
شابک | 9786008740001 |
تاریخ ورود | 1396/09/27 |
نوبت چاپ | 14 |
سال چاپ | 1402 |
وزن (گرم) | 242 |
کد کالا | 61780 |
قیمت پشت جلد | 2,200,000﷼ |
قیمت برای شما
2,200,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
«تو به زودی میمیری» این آخرین جملات زن کولی بود که قصد پیشگویی آیندهی جاناتان را داشت. کتاب «روزی که زندگی کردن آموختم» با تلنگر مرگ آغاز میشود. تلنگری که دنیای شیشهای روزمرگیها و روتینهای زندگی جاناتان را در هم میشکند. تمام باورهای او را در یک لحظهی کوتاه از بین میبرد و او را با کوهی از تشویش و استرس رها میکند. اما جاناتان در پس این ویرانی، به مفاهیم عمیق و درونی زندگی پناه میبرد و زندگی را فارغ از روزمرگیها لمس میکند.
این کتاب مخاطب را در حس آرامش و رهایی غرق میکند و بهشکلی لطیف از ارتباطی که بین همهی انسانها وجود دارد، سخن میگوید.
داستان در مورد مردی است به اسم جاناتان که متوجه میشود به زودی خواهد مرد. در کنار جاناتان گوشههایی از زندگی رایان، آستین فیچر، خاله مارجی و گری را میخوانیم و میبینیم که نویسنده چه زیرکانه این زندگیها را به هم ارتباط میدهد. همانطور که نویسنده میگوید "همهی انسانها به هم مرتبطند"، بدون آنکه خود بدانیم در آن سر دنیا اثری بر کسی میگذاریم.
جاناتان برای فکر کردن در مورد معنای زندگی، خود را به چالش میکشد "کارکردن بدون وقفه، دستوپنجه نرمکردن با مشکلات، در انتظار رسیدن تعطیلات آخر هفته به منظور ارضاکردن خواستهها و آنوقت رضایت ناچیزی را احساس کند که دوامی ندارد و سپس دوباره کارکردن برای آن که بتواند تعطیلی بعدی را از نو شروع کند. حقیقتا زندگی چه بود جز توالی یک ستیزهجویی و لذتهای زودگذر؟"
این کتاب مخاطب را در حس آرامش و رهایی غرق میکند و بهشکلی لطیف از ارتباطی که بین همهی انسانها وجود دارد، سخن میگوید.
داستان در مورد مردی است به اسم جاناتان که متوجه میشود به زودی خواهد مرد. در کنار جاناتان گوشههایی از زندگی رایان، آستین فیچر، خاله مارجی و گری را میخوانیم و میبینیم که نویسنده چه زیرکانه این زندگیها را به هم ارتباط میدهد. همانطور که نویسنده میگوید "همهی انسانها به هم مرتبطند"، بدون آنکه خود بدانیم در آن سر دنیا اثری بر کسی میگذاریم.
جاناتان برای فکر کردن در مورد معنای زندگی، خود را به چالش میکشد "کارکردن بدون وقفه، دستوپنجه نرمکردن با مشکلات، در انتظار رسیدن تعطیلات آخر هفته به منظور ارضاکردن خواستهها و آنوقت رضایت ناچیزی را احساس کند که دوامی ندارد و سپس دوباره کارکردن برای آن که بتواند تعطیلی بعدی را از نو شروع کند. حقیقتا زندگی چه بود جز توالی یک ستیزهجویی و لذتهای زودگذر؟"
بخشی از کتاب
«یه روز تکتکشون شروع کردند به مردن، بدون اونکه کسی علتش رو بفهمه. نه حمله حیوونای وحشی در کار بود، نه آثار زخم و جراحتی. دو سال طول کشید تا گروه زیستشناس ما تونستن دلیلش رو پیدا کنند. چیزی که اونا دست آخر کشف کردن، دیدم رو نسبت به دنیا تغییر داد... تا اون زمان اقاقیاها خودشون رو در اختیار بزها گذاشته بودند چون میدونستند که چندتا برگ میخورند و از اونجا میرن، ولی اونسال کودوها زاد و ولد کردند و زیاد شدند و شروع کردند به خوردن برگهای زیادتر و بیش از حد معمول. اونوقت این گیاهها با زیاد کردن میزان تانن توی برگهاشون، واکنش نشون دادند. برگهای اونها تلخ شدند و کودوها رو مدتی رَموندند.»
جاناتان نگاه تردیدآمیزی به او انداخت.
مارجی بدون نشاندادن واکنشی ادامه داد: «ولی این بُزهای گرسنه باز به خوردن برگها ادامه دادند، بهحدی که درختها جدا به خطر افتادند.»
لحظهای ساکت ماند سپس ادامه داد: «اونوقت تو شیرهشون سمی پراکندند و به این ترتیب برگهای خوردنی، کشنده شدند.»
جاناتان نگاه تردیدآمیزی به او انداخت.
مارجی بدون نشاندادن واکنشی ادامه داد: «ولی این بُزهای گرسنه باز به خوردن برگها ادامه دادند، بهحدی که درختها جدا به خطر افتادند.»
لحظهای ساکت ماند سپس ادامه داد: «اونوقت تو شیرهشون سمی پراکندند و به این ترتیب برگهای خوردنی، کشنده شدند.»
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر